English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2511 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
acculturate نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
contango U از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
transfer processing U امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
european essembly U مجمع متشکل از اعضا منتخب پارلمانهای کشورهایی که در "جامعه نیروی اتمی اروپا" و"جامعه ذغالسنگ و فولاداروپا" و "جامعه اقتصادی اروپا" عضو هستند
transfers U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer U انتقال دادن نقل کردن انتقال
passage U انتقال از حالتی به حالت دیگر
passages U انتقال از حالتی به حالت دیگر
onomasticon U فرهنگ نامهای خاص فرهنگ اسامی مردم
transposition U انتقال اعدادمعلوم بیکسو ومجولات بطرف دیگر معادله فراگذاری
bridges U استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر
bridge U استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر
bridged U استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
socialism U جامعه گرایی جامعه داری اقتصادسوسیالیستی
giros U روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
giro U روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
begger my neighbour policy U سیاستی است که هدفش انتقال مشکل بیکاری به کشور دیگر است مانندافزایش تعرفه گمرکی
transferring U انتقال دادن
transfer U انتقال دادن
deliveries U انتقال دادن
shifting U انتقال دادن
carried U انتقال دادن
carries U انتقال دادن
carry U انتقال دادن
carrying U انتقال دادن
detaching U انتقال دادن
detach U انتقال دادن
detaches U انتقال دادن
gears U انتقال دادن
geared U انتقال دادن
gear U انتقال دادن
delivery U انتقال دادن
transfers U انتقال دادن
to carry over U انتقال دادن
carry over U انتقال دادن
alienates U انتقال دادن
transported U انتقال دادن
evocate U انتقال دادن
alienate U انتقال دادن
demise U انتقال دادن
transport U انتقال دادن
shifts U انتقال دادن
transporting U انتقال دادن
alienating U انتقال دادن
transports U انتقال دادن
shift U انتقال دادن
shifted U انتقال دادن
demise U انتقال دادن مال
switch fire U انتقال تیر دادن
table U به جدولی انتقال دادن
shuttles U نقل و انتقال دادن
shift U انتقال تیر دادن
shifts U انتقال تیر دادن
tables U به جدولی انتقال دادن
tabled U به جدولی انتقال دادن
shuttle U نقل و انتقال دادن
redeploys U نقل و انتقال دادن
shuttled U نقل و انتقال دادن
redeploying U نقل و انتقال دادن
shift fire U انتقال دادن اتش
shifted U انتقال تیر دادن
redeployed U نقل و انتقال دادن
moved U تغییردادن انتقال دادن
move U تغییردادن انتقال دادن
redeploy U نقل و انتقال دادن
shift fire U انتقال اتش دادن
tabling U به جدولی انتقال دادن
moves U تغییردادن انتقال دادن
conduct U انتقال دادن رهبری کردن
conducts U انتقال دادن رهبری کردن
rub off <idiom> U به شخص دیگری انتقال دادن
conducted U انتقال دادن رهبری کردن
to make over U انتقال دادن دوباره ساختن
conducting U انتقال دادن رهبری کردن
make over U انتقال دادن دوباره ساختن
assignments U ماموریت دادن انتقال افهار
assignment U ماموریت دادن انتقال افهار
assign U انتقال دادن وواگذار کردن
carry over U انتقال به صفحه بعد دادن
demise U انتقال دادن مال با وصیت
remise U انتقال دادن گذشت کردن
assigned U انتقال دادن وواگذار کردن
assigning U انتقال دادن وواگذار کردن
assigns U انتقال دادن وواگذار کردن
negotiates U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiating U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiated U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiate U وارد معامله شدن انتقال دادن
trasship U بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن
delivery U نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
deliveries U نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
to rub a thing in U چیز دیگر دادن
removes U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
remove U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
to have done U برای کسی [دیگر] انجام دادن
intruder U قرار دادن چیزی در چیز دیگر
intruders U قرار دادن چیزی در چیز دیگر
exchanging U دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchanges U دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchanged U دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchange U دادن چیزی به جای چیز دیگر
carrying U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
interpolating U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
carry U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
superimposing U قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
substituting U قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
interpolated U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
substituted U قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
superimposes U قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
interpolates U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
superimpose U قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
interpolate U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
substitute U قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
carried U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
transhipment U انتقال کالا از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر
transhipment U انتقال محموله از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر
indeterminate change of station U انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer U انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
forward tell U انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
baseband transmission U روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
propagating U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagate U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagated U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagates U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
backslash U کاراکتر ASC II که در MS DOS برای نشان دادن ریشه دایرکتوری دیسک مثل C: یا مسیر دیگر به کار می روند
upload U انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
signalled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem U یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signal U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer ladle U کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfer rate U نسبت انتقال سرعت انتقال
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
chips U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
pad U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
invitations U عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitation U عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
stack U قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked U قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks U قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
switching U مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
blitter U عنصر الکترونیکی که برای حرکت دادن یک تصویر از یک ناحیه حافظه به ناحیه دیگر طراحی شده است
jump instruction U دستور برنامه نویسی برای خاتمه دادن به یک سری دستورات و هدایت پردازنده به بخش دیگر برنامه
shift key U که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
shift keys U که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
cultures U فرهنگ
lowbrow U بی فرهنگ
dictionaries U فرهنگ
culture U فرهنگ
lexicons U فرهنگ
kultur U فرهنگ
lexicon U فرهنگ
dictionary U فرهنگ
culturing U فرهنگ
negative acknowledgement U کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
an a to a dictionary U ضمیمه فرهنگ
armenian U فرهنگ ارمنی
gazetteer U فرهنگ جغرافیایی
deculturation U فرهنگ باختگی
subculture U فرهنگ فرعی
subcultures U خرده فرهنگ
educative U فرهنگ بخش
lexicography U فرهنگ نویسی
folklore U فرهنگ قومی
vocabulary U فرهنگ لغات
walking dictionary U فرهنگ متحرک
iranism U فرهنگ ایرانی
vocabularies U فرهنگ لغات
subculture U خرده فرهنگ
dictionary U فرهنگ لغات
Arabic U فرهنگ عربی
deculturation U فرهنگ زدایی
national culture U فرهنگ ملی
thesaurus U فرهنگ جامع
class culture U فرهنگ طبقهای
data dictionary U فرهنگ داده ها
thesauruses U فرهنگ جامع
ministry of education U وزارت فرهنگ
ministry education U وزارت فرهنگ
gradus U فرهنگ عروضی
subcultures U فرهنگ فرعی
Recent search history Forum search
1To be capable of quoting
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1popsicle
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1مرض سینه وبغل
2تعریف فونتیک چیست؟
1ترجمه لغت شینه در رشته برق به انگلیسی
1Simultaneously, those engaged in the work of basic disciplines have become increasingly aware of the of organizations in society and have begun to concentrate attention on relevant problems.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com